مخالفت با زبان اشاره، به ویژه در طول تاریخ، عمدتاً از سوی کسانی مطرح شده که به استفاده از روشهای شفاهی (یعنی آموزش گفتار و لبخوانی) در آموزش ناشنوایان اعتقاد داشتند. این مخالفان، به دلایل مختلفی از جمله ایدههایی در مورد “عادیسازی” و “یکپارچهسازی” افراد ناشنوا، از زبان اشاره حمایت نکردند. برخی از چهرههای اصلی و عوامل تاریخی این مخالفت عبارتند از:
1ا الکساندر گراهام بل: با اینکه او برای اختراع تلفن شناخته میشود، بل یکی از برجستهترین مخالفان زبان اشاره در قرن نوزدهم بود. او معتقد بود که ناشنوایان باید از طریق گفتار و لبخوانی آموزش ببینند تا به جامعه شنوایان بهتر وارد شوند. بل نگران بود که استفاده از زبان اشاره باعث ایجاد “جوامع جداگانه” ناشنوایان شود.
- 2. جنبش “شفاهی” (Oralism): این جنبش، که از اواخر قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم تأثیر زیادی داشت، بر این باور بود که آموزش ناشنوایان باید بر گفتار و لبخوانی متمرکز باشد و زبان اشاره را بیفایده و مضر برای توسعه زبانی و اجتماعی ناشنوایان میدانست.
- 3. کنفرانس میلان 1880: یکی از مهمترین رویدادها در تاریخ آموزش ناشنوایان بود. در این کنفرانس، اکثر شرکتکنندگان رأی به برتری آموزش شفاهی بر زبان اشاره دادند و استفاده از زبان اشاره در بسیاری از مدارس ممنوع شد. این تصمیم تأثیر بزرگی بر آموزش ناشنوایان گذاشت و به گسترش روشهای شفاهی منجر شد.
- 4. نگرانیهای فرهنگی و اجتماعی: برخی از افراد و نهادها بر این باور بودند که استفاده از زبان اشاره ممکن است موجب “جدایی” افراد ناشنوا از جامعه شنوایان شود و ارتباطات بین این دو گروه را محدود کند.
با این حال، از اواسط قرن بیستم به بعد، حمایت از زبان اشاره و حقوق فرهنگی و زبانی ناشنوایان افزایش یافت و زبان اشاره به عنوان یک زبان کامل و ارزشمند شناخته شد.
دیدگاهها